( 3466)تاکه بر رهوار علم آیی سوار |
|
بعد از آن افتد تو را از دوش بار |
( 3467)از هواها، کی رهی بی جام هو |
|
ای زهو قانع شده با نام هو |
( 3468)از صفت ، وز نام، چه زاید، خیال |
|
و آن خیالش هست دلال وصال |
( 3469)دیده ای دلال بیمدلول هیچ |
|
تا نباشد جاده ، نبود غول هیچ |
( 3470)هیچ نامی بیحقیقت دیدهای |
|
یا ز گاف و لام گل، گل چیدهای |
( 3471)اسم خواندی، رو مسمی را بجو |
|
مه به بالا دان، نه اندر آب جو |
رهوار: مرکب، وسیلت سوارى.
صفت: وصف کردن چیزى.
دلال: راهنما.
مدلول: آن چه دلال بدان راه نماید.
مسمّى: آن چه بر آن اسمى نهادهاند. و در این اشارت است به خلاف میان اشعریان و معتزلان که آیا اسم عین مسمى است یا غیر آن. و بدیهى است که مقصود از اسم حروف آن نیست، بلکه نزاع در مدلول اسم است که آیا ذات است من حیث هى هى یا ذات است به اعتبار امرى که بر آن عارض شده. و در اصطلاح عارفان اسم عبارت از ذات است به اعتبار اتصاف به وصفى از اوصاف و نعتى از نعوت.
ماه در بالا دانستن: براى دیدن ماه آسمان را نگریستن: «مىگویند اوحد الدین کرمانى در شهود حقیقت توّسل به مظاهر صورى مىکرد (به خوب رویان مىنگریست). شیخ شمس الدین تبریزى از او پرسید در چه کارى؟ گفت ماه را در طشت آب مىبینم. شمس الدین گفت که اگر بر قفا دنبل ندارى چرا بر آسمانش نمىبینى.»[1]
یا ز چاهى عکسِ ماهى وانمود سر به چه در کرد و آن را مىستود
در حقیقت مادح ماه است او گر چه جهل او به عکسش کرد رو
مدح او مه راست نى آن عکس را کفر شد آن چون غلط شد ماجرا
2131- 2129 / د3
( 3466) آن وقت است که بمرکب دانش سوار شده و بار از دوشت برداشته مىشود.( 3467) اى کسى که از هو بنام هو قانع شدهاى بدون اینکه جام هو بنوشى کى از هواها رهایى خواهى یافت. ( 3468) از نام و مقصد و وصف او چه عاید انسان مىشود؟ فقط خیال که بمنزله دلال و واسطه رسیدن بمقصود است.( 3469) البته باید دلال بیک مقصد و مقصودى دلالت کند و گر نه دلال معنى نخواهد داشت همچنان که اگر جاده و راهى نباشد غول گمراه کننده معنى ندارد. ( 3470) آیا هیچ نامى دیدهاى که دلالت بر حقیقتى نکند و یا آیا ممکن است از دو حرف گاف و لام که کلمه گل را تشکیل مىدهد گل بچینى.( 3471) اسم را که خواندى برو مسماى او را جستجو کن ماه را باید در بالا جستجو کنى نه در آب جوى آن که در آب جوى دیدهاى صورتى بیش نیست.
در ادامه مولانا میگوید: این علم اهل دل مانند مرکب رهواری است که تو را به وصال حق میرساند. و جام می حقیقت که هو به تو میدهد، تو را از هوای نفس میرهاند، به شرط آن که فقط نام هو، تو را قانع نکند و بکوشی تا حقیقت آن نام را دریابی؛ اگر چه نام هو هم خود چراغ هدایت است، زیرا نام حق در تو «خیال» او را پدید میآورد و همین خیال هم راهنمای «وصال» است. در هر کاری آنچه ما را به مقصود رهنمون میشود، حاکی از وجود آن شیء و مدلول یا مقصود است. مطابق تصور قدما غول، راه کاروانها را میبست و آنها را به بیراهه میبرد. مولانا میگوید: همین عامل انحراف هم خود حاکی از آن است که «جاده» و در نتیجه مقصدی وجود دارد. لذا دو حرف «گاف و لام» گل نیست، اما میتواند ما را به حقیقت گل راهنمایی کند، به همین ترتیب هر اسمی مسمایی دارد و اسم، تصوری از مسمای خود است؛ چنانکه تصور ماه در آب، نشانهْ وجود ماه است و اگر به اصل آن توجه کنی، آن اصل یا مسما یا آن حقیقت را میبینی.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |